whi is hussain 2

از ظهر که اون پست رو توی آشپزخونه(!) فرستادم

و همونجا گریه کردم 

و نشد گریه مو به اخر برسونم چون زنگ ایفون رو زدن


از اون موقع تا حالا که حدود 7 ساعت گذشته

بسیار شاد بودم


شادی به نحوی که توی این مدت اخیر زندگیم سابقه نداشته


البته به جز روزایی که با بچاهای حوزه دانشگاهی هستم و خوش میگذره(همیشه خوش نمیگذره)


خواستم یه داستان دو نفره دیگه بین خودمون ثبت کنم


من و امام حسین علیه السلام علیه محبت... علیه درود :) عشق منی


خودمم باورم نمیشه که چقدر اون گریه حال منو خوب کرد


با تعدادی از دوستان و افراد دیگه تو وایبر و تلگرام حرف زدم


و اونا خسته بودن. اما من بمب انرژی..


طوری که یکی شون گفت: کسی که حسین داره غم نداره

منظورش من بود.


وای ینی من عاشق این محبت های بی انتهاتم حضرت تاج سر! 


در اخر عرض میکنم که شما همچنان .... : عشق منید


عشق من کیه؟  حسین علیه السلام. :)



who is Hussain

امام حسین! 


حواست هی بهم دیگه آره؟


خیالم راحت باشه که هستی؟


دمت گرم


خیلی بامرامی خیلی...


اصن من کشته ی همین مرامتم...


هربار میشینم به کل داستان های دوتایی مون 


فکر میکنم


همش یچیزی میاد توذهنم که مگه من چی داشتم که امام حسین اینجوری منو کشوند طرف خودش؟


بعد میگم امام حسین خیلی جاذبه داره...


همه رو میکشه...


شاید بزرگترین افتخارم تو زندگیم


همین باشه که دوستت دارم. و فکر میکنم دوستم داری....


حسین خوبم! مهربونم!


دلم برات تنگ شده باز...


الان که دارم مینویسم اینجا خیلی گرمه... 


میخواستم برم سراغ کولر


اما دلم نمیاد...


میخواد بسوزم


آه ..... حسین..........


ارزو به دل موندم که هر هفته تو مجلس روضه ات باشم...


و داد بزنم

داد بزنم

داد بزنم


راستی

میخوام یکی از فانتزیامو بنویسم.......


حال کردی بهمون بده


دوس دارم تو خونه ایندم برات مجلس بگیرم...


یکی دیگه از فانتزیام اینه که شوهرم بتونه روضه بخونه


و هروقت هواتو کردم بهش بگم و بخونه.... 


وای خدا


چقر گریه بر حسین خوبه....

چقدر خوبه

چقدر خوبه


دلم برای همه اونایی که نمیدونن چیه میسوزه...


کاش میدونستن چیه...


خدایا

خداجونم


منو با حسین محشور کن....

دلم میخواد هر وقت مرگ اومد سراغم


چشمامو باز کنم


و


روی زیبای حسین ات رو ببینم


و همونجا دوباره و دوباره بمیرم...


و از دیدنش  به فنا برسم



خدایااااااااااااااا


خیلی خوبی...


سبحان الله


منو ببخش


دوستت دارم

بچه زرنگ ها در بزرگسالی

اونایی که از بچگی بچه زرنگ مدرسه بودن


مثل من و مثل شما


وقتی توی بزرگسالی چیزی رورنمیفهمیم احساس شکست و اینا میکنیم...


انگار به زوووور میخوایم همه چیو بفهمیم


به زووور میخوایم اول باشیم...


یبار یکی بهم سر قضیه ای گفت نمره ام چن میشه از نظرت و اینا؟


گفتم بچه زرنگا و در س خونا نمره واسشون 19 و 20ـه .. از نظر من شما سه چهارم نمره رو میگیری ینی از 20 میشی 15..

ولی به این 15 اینجوری نگاه کن که سه چهارم نمره رو گرفتی. 



خیلی بچه زرنگ بود... دوس داشتم بفهمه که نمره اش خیلی کم نیست. بالاست. اما جا داره تا بیست بشه.. 

اطرافیانم

اون حرف رو یادم اومد !


تو جمع بچه مذهبیا خیلی شادیم و این قدر میگیم میخندیم.... مخصوصا سر غذا خوردن...  


ولی وقتی تو جمع های کاملا ضدانقلاب و کمی تا قسمتی بی دین هستم، از فرط حس غربت میرم توی خودم و اونجا در درون خودم تو فکرای خوبی هستم....


واسه اینه که گاهی حس میکنم بودن تو جمع های بی دین واسه من بهتره، چون مجبور میشم به خدا پناه ببرم...


خیلی وقته حس میکنم 99 درصد اطرافیانم منو نمیفهمن... 

تهدید به مرگ شدم!

امروز خیلی مستقیم این جمله رو شنیدم :


فلانی! سرتو میبرم اگه اسم {یه شخصیت سیاسی} رو بیاری.


پاسخ من: من اصلا اسم احمدی نژاد رو نیاوردم. چرا تهمت میزنی..... ؟


تو همچین دنیایی دارم زندگی میکنم که مستقیما تهدید به مرگ میشم...


حالا این حرفو واسه چی زدن بهم؟


چون داشتم میگفتم که روحانی این حرفایی که مخالف خودشه رو جزو مردم حساب نمیکنه!!! 


هیچ واکنش سختی به اون جمله نشون ندادم. خیلی عصبی هم نشدم.. ولی یه حال خاصی دارم... یجوری ام. چرا این همه ظلم؟ چرا حق ندارم نظر خودم رو داشته باشم؟ واقعا باید تقیه کنم؟؟؟ چرا تهدید به مرگ میشم؟؟


عجب روزگاریه... عجب...


بعد اگه اینا بدونن که من دارم چیکار میکنم که با شکنجه(!!!) منو میکشن!   احساس شهید بهشتی بهم دست داد..


یادش بخیر  س  یبار بهم گفت که اون سالا نمیفهمیدم که بهشتی چرا و...  حالا میفهمم..


منم دقیقا یه چیزایی از بهشتی برام قابل درک نبوده و نیست. ولی کم کم دارم حس میکنم که چقدر دوست داشتم من دختر بهشتی بودم... چقدر دوست داشتم که الان تو این دنیای کثیف نبودم و پیش بهشتی بودم.... بقول استد پناهیان شهید چسسسسبیده به خدا.....


یچیزی تو دلم مونده میخوام بنویسم


یادم نمیاد :|

میل به اذیت کردن دارم

فاز شوخیم یکم زده بالا


فاز شیطنتم


خیلی دوس دارم 


یه آدم خوب پیدا کنم


اذیتش کنم


اخرشم نفهمیدم این حسا شیطانیه یا نه...


حالا کی حاضره من اذیتش کنم..؟


یکی از یکی ترسوتر و لوس تر!

اخر شبی

ساعت از 12 گذشته


کلی از چرندیات یک نفر ذهنم رو آشفته کرده


یکی در درونم عشق فریاد میزنه


یکی طنز


یکی میگه بگیر بخواب خره!!


یکی میگه برو یه مناجات بخون روانی حالت بیاد سرجاش مث خل ها شدی..!


مردم کودک درون و اینا دارن.. اینم از درون ما!


معلوم نیس دوستن یا دشمن


والا !