از این منزل هم رفتم.. :)

از این وب میرم

اونایی که تو همین مدت کوتاه اومدن اینجا

ممنونم که همرام بودین


به چند نفر که کامنت زدن ادرس جدید رو میام میدم

مست....

این پیج اینستا پیج خیلی خوبیه...

https://instagram.com/khosroanjom_majid/


خودم اینستا ندارم

یه زمانی اهل عکاسی بودم

حالا دیگه عشق مارو داره تو خودش میجوشونه... 

مارو به عکاسی چیکار!!!!!


جدی نگیر حرفامو

من اندازه عشق نشدم هنوز

دارم بلغور میکنم

تفاوت من و عاشق ها

شبیه تفاوت منیه که بوی الکل به دماغش خورده و گیج شده

با اونی که هفت خط خورده!!

از حدود یک سال پیش شروع شده فکر کنم

اینکه نمیتونم یسری از کارا رو انجام بدم

تمرکز ندارم...

نا آرومم...

کارایی ک نیاز به آرومی و تمرکز نداره رو انجام میدم...

نمیدونم چیکار باید کنم

ولی ...

فکر میکردم به یه راه حلی ک تو ذهنم بود. ولی اون راه حل هم شرایطش مهیا نشد...


راستی اگر کار کارشناس اموری ک بهم پیشنهاد داده بودن، اون مرکز کنسل بشه، هم درس خوندنم میره رو هوا هم نمیدونم دیگ چ خاکی به سر کنم برای خرج هایی که براشون پول لازم داشتم. حسم میگه خدا رزقمو جور میکنه.

امیدوارم شرایط این راه حل مهیا بشه زودتر.. چون همین الانشم دیر شده و تقصیر خودمه ک دیر شده. 

خنده داره... ادم جایی زندگی کنه که کلی پول هست... ولی واسه یه خرجای کوچولو نتونه روی اون پولا حساب کنه.. و مجبور باشه بخاطرش بره سر کار ..  عمرا اگ بفهمید قضیه چیه..  نکته خنده دارش اینه که من تو یکی از مناطق شمال تهران زندگی میکنم... و این خونه مال خودمونه... و اون خرجا چیزای ساده ای مثل کرایه تاکسی هستن!!!!!! ولی هر پولی رو نمیشه هرجایی خرج کرد..  اینه مشکل من.  دلا در عاشقی ثبت قدم باش.. خدایا رزق طیب برسون ... ممنونم..

مشکل دیشب

اینم مطالب مهمی که فرمودند:


دوست داشتن زوری نیست ولی خضوع و احترام گذاشتن میشه که اجباری باشه

ضمنا ی ادم باشعور به یک پدر میتونه اونقدر به جنبه های پدرانش نگاه کنه که ازش رشد محبت حاصل بشه


راهکار دلت اینه:

من کبر الخالق فی قلبه صغرالمخلوق فی عینه


غضبتون رو کنترل کنید

نمیشه دوست داشت ولی انزجار باید به فعل تعلق بگیره نه فاعل

وقتی این تمرین رو موفقیت امیز رد کردین بعد میشه وارد مرحله ای شد ک فاعل رو دوست داشت و از فعل منزجر بود



+شاید بشه گفت ک اینهارو فهمیدم. اما باید بگم در  مقوله ی دوست داشتن آدمها نقاط مبهم تو ذهنم زیاده.. و احساس میکنم با پرسیدن به جواب نمیرسم. احساس میکنم باید قلبم بشه مال خدا، اون وقت محبت غیرها معنیش برام معلوم میشه.. شایدم اینجوری نباشه...

چیزی که باید الان روش کار کنم دو چیزه : 1-خضوع و احترام  2-انزجار به فعل نه به فاعل.

یاصاحب الزمان ادرکنی

حافظ بازم جواب داد و دل دیوانمو آرام کرد

دوس دارم شهید شم...

پر کاهی تقدیم..


من  سنگین دارم میشم.. دلم میخواد سبک شم خداجان

یا صاحب الزمان کمکم کن سبک شم.. 

سنگینی ها و تعلق هارو بذارم زمین..

یا صاحب الزمان دستمو بگیر

میخوام فقط ب خدا تعلق خاطر داشته باشم...

میخوام خدا دلمو تسکین بده...

میخوام جونمو بدم...


خیلی حرفه که ما تو این ماه مهمان خداییم... خیلی حرفه...

خیلی حرفه که سر سفره کرم خدا نشسته ایم...

احساس میکنم نشسته ام سر سفره و بجای استفاده کردن دارم زل زل فقط نگاه میکنم.. و گرسنه نشستم!


با همین حس و حال که تو پاراگراف دوم بود

یکی برام حافظ باز کرد

منم نیت کردم که حافظ! نظرت چیه؟ ماه رمضان چیکار کنم؟

این اومد...  که خیلی هم مرتبطه :

شب قدر

شب قدر است و طی شد نامه هجر

سلام فیه حتی مطلع الفجر

دلا در عاشقی ثابت قدم باش

که در این ره نباشد کار بی اجر

من از رندی نخواهم کرد توبه

و لو آذیتنی بالهجر و الحجر

برآی ای صبح روشن دل خدا را

که بس تاریک می‌بینم شب هجر

دلم رفت و ندیدم روی دلدار

فغان از این تطاول آه از این زجر

وفا خواهی جفاکش باش حافظ

فان الربح و الخسران فی التجر



خواب هایی که دیده ام و بزودی تعبیر میشن.. اگر خدا بخواد

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

دیشب تا حدود 2 شب داشتم گریه میکردم...

شب بدی بود

هنوز رد اون حس بد باهامه...

میخوام رد بشم از این مرحله

نمیخوام ازش  بدم بیاد