دلمون لک زده عاشقی کنیم

دلم میخواد عاشقت باشم...

دلم میخواد عاشقت باشم...

دلم میخواد عاشقت باشم...

...

..

.

خدایا واقعا ما تو دنیا اومدیم چیکار کنیم؟

واقعا اومدیم بندگی کنیم؟

بندگی که همه زندگی ماست...

چه "کاری" باید انجام بدیم؟

عاشقی؟

عاشقی هم که همه زندگی میتونه باشه

باز یه "کاری" میمونه..

نمیدونم..

شایدم خود بندگی به تنهایی انقد کار داشته باشه که وقتی نمونه.. !

خود را شبی در آینه دیدم ، دلم گرفت
 از فکر اینکه قد نکشیدم دلم گرفت
 ***
 از فکر اینکه بال و پری داشتم ولی
 بالاتر از خودم نپریدم دلم گرفت
 ***
 از اینکه با تمام پس انداز عمر خود
 حتی ستاره ای نخریدم دلم گرفت
 ***
 کم کم به سطح آینه ام برف می نشست
 دستی بر آن سپید کشیدم دلم گرفت
 ***
 دنبال کودکی که در آن سوی برف بود
 رفتم ولی به او نرسیدم دلم گرفت
 ***
 نقاشی ام تمام شد و زنگ خانه خورد
 من هیچ خانه ای نکشیدم دلم گرفت
 ***
 شاعر کنار جو گذر عمر دید و من
 خود را شبی در آینه دیدم دلم گرفتت..

هل الدین الا الحب و البغض ...؟

خدا میدونه چقدر عمق داره این جمله ...


آه خدای خوبم...

یتی میشه یه روزی عاشقت بشم... ؟

بنی میشه؟


دلم میگه قراره برم..

شاید از اینجا هم برم... هرچند چیزی از اومدنم نگذشته

کاش ادرس اینجارو هیچ آشنایی نداشت...

دوست ندارم که میان و بی حرف میرن. 

اگه اینجوری خوبه، پس منم گوشیمو چک میکنم، مسج هارو میخونم و جواب نمیدم!!!!!

نمیدونم سه شنبه چه اتفاقی میفته

کتابا سخت و سنگینن... واقعا تو خوندنشون کم میارم... و زمان ندارم که هر لغتی که بلد نیستمو برم سرچ کنم.

باید یکبار هم برم  ...   خانم نمیدونم چی منو ببینن! احتمالا ایشون یه مصاحبه ازم بگیره.. حوصلشو ندارم ولی گویا بایدیه و باید برم! خواستم بپیچونم، نشد! ولی سه شنبه نرم بهتره. بذارم 4شنبه؟ اینجوری دوبار باید برم بیرون ها! چکار کنم؟ 

لاک جیغ تا خدا(2): چادر

شاید بد نباشه گاهی یه تیکه از داستان لاک جیغ تا خدا   ی خودمو بنویسم :


فکر کنم سال 84 بود که چادری شدم...

باورش سخته برا خودم که الان حدود 10 ساله چادری ام! 

البته در میزان الهی چادری بودنم احتمالا برمیگرده به حدود یکسال پیش ! 

حالا چرا اینو گفتم، دلیلش برمیگرده به اینکه طی این سالها که چادر میپوشیدم

وقتی میرفتم مسافرت، مثلا کنار دریا چادر سرم نبود!! البته مانتوهای تقریبا گشاد میپوشیدم

تو خونه چادر سرم نبود.. 

طی خواب هایی هی من خودمو تو خواب با مانتو میدیدم!!! 

تعجب کردم که چرا من تو خوابام چادری نیستم!! و بعد یکم پرس و جو

و یادم اومد حرف یه پسری از اقوام که گفت اگه کسی واقعا حجاب رو چادر میدونه، نامحرم با نامحرم فرق نداره. جلوی هر نامحرمی باید چادر بپوشه.   

البته خودش اصلا و ابدا ادم خشکه مذهبی نیست. بلکه رگه های روشنفکری هم داره. اما خب اینو گفت و من دیدم حرف حساب میزنه...  بعد تصمیم گرفتم همه جا چادری باشم... بنظر خیلی سخت میومد! ولی حالا که هستم میبینم فقط یخورده سخته. جالب اینجاست که بعدا خوابی دیدم، و دیدم که تو خواب چادری هستم و لب جاده ای ایستادم...