لاک جیغ تا خدا(2): چادر

شاید بد نباشه گاهی یه تیکه از داستان لاک جیغ تا خدا   ی خودمو بنویسم :


فکر کنم سال 84 بود که چادری شدم...

باورش سخته برا خودم که الان حدود 10 ساله چادری ام! 

البته در میزان الهی چادری بودنم احتمالا برمیگرده به حدود یکسال پیش ! 

حالا چرا اینو گفتم، دلیلش برمیگرده به اینکه طی این سالها که چادر میپوشیدم

وقتی میرفتم مسافرت، مثلا کنار دریا چادر سرم نبود!! البته مانتوهای تقریبا گشاد میپوشیدم

تو خونه چادر سرم نبود.. 

طی خواب هایی هی من خودمو تو خواب با مانتو میدیدم!!! 

تعجب کردم که چرا من تو خوابام چادری نیستم!! و بعد یکم پرس و جو

و یادم اومد حرف یه پسری از اقوام که گفت اگه کسی واقعا حجاب رو چادر میدونه، نامحرم با نامحرم فرق نداره. جلوی هر نامحرمی باید چادر بپوشه.   

البته خودش اصلا و ابدا ادم خشکه مذهبی نیست. بلکه رگه های روشنفکری هم داره. اما خب اینو گفت و من دیدم حرف حساب میزنه...  بعد تصمیم گرفتم همه جا چادری باشم... بنظر خیلی سخت میومد! ولی حالا که هستم میبینم فقط یخورده سخته. جالب اینجاست که بعدا خوابی دیدم، و دیدم که تو خواب چادری هستم و لب جاده ای ایستادم...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد