لاک جیغ تا خدا

یکی از قسمت های "لاک جیغ تا خدا" رو دیدم


دلم خواست داستان زندگی خودمو بنویسم..

یه دختر تقریبا قرتی

که حالا...


دست من و تو نیست اگر عاشقش شدیم      خیلی حسین زحمت ما را کشیده است..


روزایی که در هر روز چند مدل مو عوض میکردم! هنوزم گاهی از این کارا میکنم!!

روزایی که چند مدل لباس عوض میکردم!!

روزایی که نقاشی میکشیدم

شعر میگفتم

من چی بودم و چی شدم...


حس میکنم از همون اول هم ارادت خاصی به زیبایی داشتم

بقول یکی از نزدیکانم که یبار داشت میکفت درباره من، که اره فلانی اون موقع ها اینجوری بود، بعد این مدلی شد، انگار بروز اون حالات ، حالتش عوض شده... همون آدمه، فقط بروزاتش فرق کردن..

نمیدونم. شاید راست میگه.. شایدم نه...

ولی ..

یکی از دوستام میخواست داستان زندگی منو بنویسه. میگفت یه روز مینویسم داستانت رو. من خندیدم.. ولی اون جدی گفت.  هرچند.. حالا اینقدر سرش شلوغه که احتمالا یادش رفته یه روزی داستان زندگی من در نظرش این قدر جالب بوده که میتونسته داستان بشه.


حالم خرابه.. خراب..

دیگه عملا به توام نمیتونم بگم با این وضع...


خدایا

هوامو داشته باش

...

..

.

برنامه

34.30مطالعه منزلت
4.305غذا پختن
56.30مطالعه معرفت +سرزدن به غذا
6.307قران خوندن + زیارت عاشورا
7.7.15جمع اوری منزل
7.158.25 مطالعه شرح رساله
8.25افطار اماده کردن افطاری
اذان9.30 نماز + افطار + استراحت
فیلم دیدن تعظیل


شب  هم تماما درس و ظرف شستن

وایبر و تلگرام به شدت کاهش می یابد به مدد الهی ان شا الله.

باتوجه به حجم کارهای اون شخص که موردشو داشتیم در پست قبل،

اینجانب تصمیم گرفته ام که، 

حضورم در وایبر و تلگرام را بشدت کم نموده

و همین حالا از حضرت صاحب الزمان میخوام که کمکم کنن که بتونم...

اخ اخ

اگه بدونید که چقدرررررر من باید پاسخگو باشم... اصن یه وضعی..

کاش مسولیتم یجوری کم بشه...

نمیدونم

هرچی خدا بخوادوو هرچی صلاح میدونه

خدایا مواظبم باش

خودمو به تو میسپارم...

مورد داشتیم ، خودم!

مورد داشتیم این همه کار داشته:

جاروبرقی خانه 

طی کشیدن خانه

شستن ظروف

سوپی آشی واسه افطار گذاشتن

غذایی برای سحری پختن

خوندن تعداد متنابهی کتاب! برای رسیدن به دیدار استاد.

خوردن مقداراتی غصه از اذیت هایی که دیگران میکنن! اخ راستی روزه باطل نشه!

مقدارات متنابهی خاک بر سر کردن بابت گناه های انجام شده... :(

قران خواندن 

زیارت عاشورا خواندن

جواب دادن به سوالات اطرافیان در تلگرام و وایبر !!

چک کردن وبلاگ ها حتی!!

تازه چندتا کار دیگم هس که دیگه نمی نویسم، در شان وبلاگ نیس!!! 

اگر درهای آسمون باز باشه

اگر فرشته هاش یجور دیگه ای بهمون نگاه میکنن

اگر خدا میخواد سیاهی هامون رو پاک و سفید کنه

اگر اگر اگر.. ،


ما اومدیم اعتکاف که بگیم :

خداجون میخوایم از همین درهای باز آسمونت

با همین فرشته های خوشگلت

بحق غربت حضرت مهدی 

سیاهی هامون رو پاک کن..

ببخش .. ببخش .. ببخش

ما میخوایم مثل روز اول

که پا گذاشتیم تو دنیا

پاک ِ پاکِ پاکِ بشیم..

میخوایم بشیم بنده های خوبت...

میخوایم همونی بشیم که تو دوست داری...


خدایا...

تو ربّ منی..

پرورنده ی منی...

من مال توام

مال خود ِخودت...

ربّ پرورش میده... تربیت میکنه...

میخوام با دستای امام زمان خوب تربیتم کنی

بعد بشم سرباز سپاه حضرتت..


خدایا

من و همه دوستامو ...

متن اعتکاف میخوام

واسه اعتکاف یسری دختر و پسر 14و15 ساله

یه متن میخوام که هم در حد سنشون باشه

هم مفهومش خوب باشه

کسی اینجا میتونه کمکی کنه؟؟


خیلی کار سختیه

من از هر متنی که خوشم میاد، وقتی با 15 سالگی خودم مقایسه میکنم

میبینم اخه 15 ساله که نمیفهمه اینو!

ولی واقعیت اینه که

من اون موقع پرت بودم از مرحله.. ولی نوجوونی که میره اعتکاف

احتمالا اندازه ی اون موقع من پرت نیست..

ولی باز هم فهم یسری مفاهیم تا تجربه نشه

نمیشه..


دلمه که تو متنه یه حرفی از امام زمان بزنیم...

از غربت و انتظار و تنهاییش..


نمیدونم..

موندم که از خود فضای اعتکاف چی بنویسیم؟

اونم منی که خودم تا حالا 3 روز معتکف نبودم! فقط رفتم فضاشو دیدم..

نمیدونم..

خدایا کمک