کلی کارررررر

روزای شادی داشتم، و امروز یکشنبه، برام مثل بعضی از شنبه ها میمونه..

نمیخوام این غم جدید رو قبول کنم...


من خیلی کار های مختلفی بهم محول شده، ولی دریغ از اینکه یکیش رو انجام داده باشم امروز...

فرستادن ایمیل برای ف، چک کردن ایمیل دیگرم و منتظر مقاله های استاد بودن، خوندن چند مقاله، خوندن یک پی دی اف، تمیز کردن خونه، رفتن به کتابخانه ، بدست آوردن میزان قیمت لیست اولیه کتب و گفتنش به اون یکی ف! 


اینا کاراییه که تا چند ساعت اینده باید انجام بدم، و اصصصلا دلم نمیخواد انجام بدم

تازه شونه هامم درد میکنه و اگه برم کتابخونه و... بدتر میشه...

لازم میبینم که یه مناجاتی روضه ای چیزی... 

این گناه احتمالی امروز حالمو بد کرده...

واقعا گناه بود؟

اگه مطمئن بودم گناه شاید راحت تر اعتراف میکردم پیش خدا. ولی نمیدونم گناهه یا نه..  یجوری ام. از یه طرف میگم خدایا اگه گناهه منو ببخش. از یه طرفم شیرینیش زیر زبونمه و میگم این چه استغفاریه. از یه طرف میگم شاید اصلا گناه نباشه! ولی خلاصه خدا جان ببخش... هرچی بود من غلط کردم... این قدر ازم دلخور نباش دلم میگیره... خدا؟ خداجون؟ نگاهم میکنی؟ دوسم داری هنوز؟ خدایی؟ یا خیر حبیب و محبوب! یا دائم الفضل... خدایا باهام قهر نباش... دلم میگیره...

خدایا.... خدایا.... بحق محمد پاک کن هرچی بینمون فاصله انداخته رو...

اللهم صل علی محمد و ال محمد

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد