تهدید به مرگ شدم!

امروز خیلی مستقیم این جمله رو شنیدم :


فلانی! سرتو میبرم اگه اسم {یه شخصیت سیاسی} رو بیاری.


پاسخ من: من اصلا اسم احمدی نژاد رو نیاوردم. چرا تهمت میزنی..... ؟


تو همچین دنیایی دارم زندگی میکنم که مستقیما تهدید به مرگ میشم...


حالا این حرفو واسه چی زدن بهم؟


چون داشتم میگفتم که روحانی این حرفایی که مخالف خودشه رو جزو مردم حساب نمیکنه!!! 


هیچ واکنش سختی به اون جمله نشون ندادم. خیلی عصبی هم نشدم.. ولی یه حال خاصی دارم... یجوری ام. چرا این همه ظلم؟ چرا حق ندارم نظر خودم رو داشته باشم؟ واقعا باید تقیه کنم؟؟؟ چرا تهدید به مرگ میشم؟؟


عجب روزگاریه... عجب...


بعد اگه اینا بدونن که من دارم چیکار میکنم که با شکنجه(!!!) منو میکشن!   احساس شهید بهشتی بهم دست داد..


یادش بخیر  س  یبار بهم گفت که اون سالا نمیفهمیدم که بهشتی چرا و...  حالا میفهمم..


منم دقیقا یه چیزایی از بهشتی برام قابل درک نبوده و نیست. ولی کم کم دارم حس میکنم که چقدر دوست داشتم من دختر بهشتی بودم... چقدر دوست داشتم که الان تو این دنیای کثیف نبودم و پیش بهشتی بودم.... بقول استد پناهیان شهید چسسسسبیده به خدا.....


یچیزی تو دلم مونده میخوام بنویسم


یادم نمیاد :|

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد